|
کد مطلب: 181641
خاطرات خواندني خادم خارجي امام خميني(ره)
تاریخ انتشار : 1394/03/10 18:43:12 نمایش : 1405
«حاج ابراهيم» اهل افغانستان که در نجف در خدمت حضرت امام(ره) بود، خاطراتي شيرين و به ياد ماندني از سادهزيستي، تقوا، رقت قلب و خلق نيک آن بزرگمرد بيان کرده است.
به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، در برخي از خاطرات و نوشتههايي که از اطرافيان حضرت امام خميني(ره) برجاي مانده است، از ۲ خادم افغانستاني منزل ايشان در نجف نيز نام برده شده است.
«ننه فاضل» که در نجف اشرف خادم منزل امام خميني(ره) بود، بعد از پيروزي انقلاب به جماران آمد و همچنان در منزل امام مشغول به خدمت بود.
«حاج ابراهيم» يکي ديگر از خادمان افغانستاني حضرت امام(ره) نيز در نجف خادم منزل ايشان بود و بعد از انقلاب نيز با امام ارتباط داشت.
«فاطمه طباطبايي» همسر «سيداحمد خميني» در کتاب «اقليم خاطرات» که به تازگي منتشر شده است، از قول همسر امام خميني(ره) نقل مي کند، ننه فاضل که افغانستاني بود و در نجف سکونت داشت و به ما کمک ميکرد.
عروس امام خميني (ره) در خاطرات خود آورده است که ننه فاضل بعد از انقلاب به ايران آمد و در جماران در خانه امام زندگي ميکرد، وي زني زيرک و دانا بود و احمد (سيد احمد خميني) به شوخي به او ميگفت: تصور ميکنم تو رئيس يک حزب سياسي در افغانستان باشي.
طباطبايي در ادامه مي نويسد: يک روز که من مشغول گرفتن عکس از امام (ره) بودم، وي آمد و از من خواست تا عکسي از امام با او بگيرم تا دنيا بدانند نزد امام ايراني و غير ايراني تفاوتي ندارد.
وي ادامه داد: جالب آن که ننه فاضل به فاطمه طباطبايي عروس حضرت امام توصيه ميکند که اين عکسها به تاريخ تعلق دارد و به گونهاي بايد گرفته شود که بتوان آن را منتشر کرد.
* از سقايي زائران علي(ع) تا خادمي در خانه امام(ره)
حاج ابراهيم که فاطمه طباطبايي در کتاب اقليم خاطرات از او نام برده هم از کشور افغانستان است و يکي ديگر از خادمان منزل امام (ره) در نجف بود که سالها در منزل ايشان، کار کرد و بعد از انقلاب هم با امام خميني (ره) ارتباط داشت.
حاج ابراهيم که از شهر «باميان» افغانستان بود و در آنجا به کشاورزي اشتغال داشت در زمان «ظاهرشاه»، افغانستان را ترک و راهي نجف اشرف شد.
وي در آن شهر به کارهاي مختلف پرداخت و شب ها در کنار صحن حرم امام علي(ع) استراحت و عبادت ميکرد و به زائران حرم آب ميداد و سقايي زائران آن حضرت شده بود.
خاطرات او از اين سالها که چندي قبل در روزنامه جمهوري اسلامي منتشر شده است بسيار خواندني است.
حاج ابراهيم در رابطه با آغاز آشنايي خود با امام خميني(ره) چنين نقل کرده است: در نجف به کارهاي مختلفي مشغول بودم، روزي يک نفر آمد و گفت که گنبد اميرالمومنين(ع) نياز بازسازي دارد حاضري همکاري کني، گفتم: بله کجا بهتر از آن جا و مشغول به کار شدم.
وي در ادامه گفت: در مقبرهاي کنار صحن حرم آقا که مربوط به يکي از عالمان بود، استراحت و عبادت ميکردم و شبها هم به زائران حرم آب ميدادم و ساقي شده بودم.
خادم افغانستاني امام ادامه داد: هر شب سيدي بزرگوار که بسيار هم مرتب و منظم بود به حرم ميآمد و در فاصله کمي از ضريح دست به سينه ميايستاد و از حفظ زيارت «جامعه کبيره» ميخواند و هيچ گاه از من آب نخواست.
* قرار گذاشتيم هر که زودتر فوت کرد ديگري براي او نماز وحشت بخواند
وي تصريح کرد: مدتي از کار جديدم در نجف نميگذشت که روزي فردي به سراغم آمد و گفت: آقا سيد روح الله از مراجع تقليد است که از ايران آمده ايشان شما را به دفتر خود خواسته است.
گفتم که من يک کارگر ساده هستم و ايشان يک مرجع تقليد، ايشان چه کاري ميتوانند با من داشته باشند، ابتدا از رفتن امتناع کردم ولي به اصرار قاصد پيغام امام به ملاقات ايشان رفتم و با امام خميني در دفتر کار ايشان در نجف ملاقات کردم.
ابراهيم خاطرنشان کرد که وارد اتاق شدم، روي زمين نشستم به امام نگاه کردم، جذبه ايشان مرا گرفت، زبانم قفل شد و نتوانستم چيزي بگويم، حتي نتوانستم سلام عرض کنم، بدنم خيس عرق شده بود تا اين که خود امام به من سلام کرد و فرمود: حاج ابراهيم! گفتم: بله بفرماييد و انگار با همين جمله قفل زبانم گشوده شد، بعد از احوالپرسي از من پرسيد: حاج ابراهيم! مرا ميشناسي گفتم، بلي آقا،هر شب شما را کنار ضريح مولا علي ميبينم.
حاج ابراهيم در ادامه چنين نقل ميکند: حضرت امام پرسيد: حاج ابراهيم! دوست داري اين جا پيش ما کار کني گفتم که دوست دارم اما الان کاري را در حرم انجام ميدهم و اگر بيايم اينجا و شما خوشتان نيايد من آن کار را هم از دست ميدهم، حضرت امام گفت: نه تا خودت بيرون نروي ما بيرونت نميکنيم.
ابراهيم در ادامه نقل کرد: زماني که داشتم با امام خميني(ره) قول قرار ميگذاشتم يک باره به ذهنم رسيد و گفتم که راستي آقا! من به شرطي اينجا ميآيم که اگر از دنيا رفتم شما نماز وحشت مرا بخوانيد! امام فرمود: اگر من زودتر از شما از دنيا رفتم چه؟ گفتم : شما عالم و مجتهد هستيد چرا بميريد، بعد امام گفت: خيلي خوب پس قرارمان اين باشد که هر که زودتر فوت کرد نمازش را آن يکي بخواند.
خادم افغانستاني امام ادامه داد: وقتي خبر فوت امام منتشر شد ياد اين قرار افتادم، شوکه شده بودم و از آن به بعد دنيا برايم بي معنا و پايان يافته بود.
حاج ابراهيم با بيان اين که امام چنان ابهت و عظمتي براي من داشت که خيال ميکردم همه دنيا اوست و مدام ميگفتم : چرا زندگي بعد از امام بايد ادامه داشته باشد، همان شب ياد عهدم با امام افتادم و حسرت خوردم که اي کاش امام زنده بود، نميدانم با چه حالي براي ايشان نماز وحشت خواندم.
|
شهرستان فارسان در یک نگاه |
|
خبرنگار افتخاري |
|
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html
google-site-verification=sPj_hjYMRDoKJmOQLGUNeid6DIg-zSG0-75uW2xncr8
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html
|
|
|